غیرت ناموسی حضرت ابراهیم(علیه السلام)

حضرت ابراهیم (علیه السلام) یکی از پیامبران صاحب شریعت و دارای کتاب است که خداوند در قرآن از حضرتش با اوصاف رشک‌ برانگیزی چون مومن (صافات/۱۱۱)، شاکر (نحل/۱۲)، مُخلَص (صاد/۴۶)، حلیم (بردبار)، اَوّاه (دلسوز)، مُنیب (بازگشت‌کننده به سوی خدا) (هود/۷۵) و... یاد کرده است.

قداست حضرت ابراهیم (علیه السلام) به قدری است که امّت اسلامی مأمور شدند هم از مکانت وی پیروی کنند و هم مکان او را جایگاه نماز طواف قرار دهند، امّا درباره پیروی از مکانت وی آیه: «فاتبعّوا ملة ابراهیم حنیفاً»(آل عمران/۹۵) دلیل روشنی است بر لزوم تبعیت از سنّت و دین آن حضرت و امّا درباره پیروی مکان او آیه: « واتّخذوا من مقام إبراهیم مصلّی»(بقره/۱۲۵) سند واضحی است بر اهتمام به حفظ آن مکان و تبرّک جویی از نماز در آن. (۱)

چُنین می‌نماید که برخی از اهل تسنن در نقل این روایت تاریخی، متأثر از گزارش‌های تحریف‌شده تورات هستند. در توراتی که هم‌اینک در اختیار ماست، بخش‌هایی از سیره و زندگی حضرت ابراهیم (علیه السلام) به‌صورت تحریف‌شده آمده و بخش‌های مهم آن یا اساساً فروگذار شده و یا به‌گونه‌ای دیگر انعکاس یافته است.

غیرتمندی نیز یکی دیگر از صفات بارز حضرت ابراهیم (علیه السلام) است که در پاره‌ای از روایات بدان تصریح شده است از جمله این روایت نبوی که می‌فرماید: «کانَ أَبِی إِبْرَاهِیمُ ع غَیوراً وَ أَنَا أَغْیرُ مِنْهُ وَ أَرْغَمَ اللَّهُ أَنْفَ مَنْ لَا یغَارُ مِنَ الْمُوْمِنِینَ» (۲) [پدرم ابراهیم باغیرت بود و من از او غیرت‌مندترم و هر مومنی که با غیرت نباشد، خداوند بینی او را به خاک می‌مالد.]

یکی از فصل‌های شکوهمند و پرافتخار کتاب زندگی این پیامبر بزرگ، دوران هجرت وی از سرزمین بابل به سرزمین‌های مصر، فلسطین و مکه است. مهاجرت حضرت ابراهیم (علیه السلام) با اهل و عیالش در ضمن سه آیه از قرآن گزارش شده است: «و قال إنی ذاهب إلی ربی سیهدین» (صافات/۹۹)، «و نجیناه و لوطا إلی الأرض التی بارکنا فیها للعالمین» (انبیاء/ ۷۱) و نیز: «و أعتزلکم و ما تدعون من دون الله و أدعوا ربی عسی ألا أکون بدعاء ربی شقیا »(مریم/ ۴۸).

اهل تفسیر عمدتاً در ذیل آیات یادشده داستانی آورده‌اند که از شدت غیرت و حس ناموس‌پرستی حضرتش حکایت دارد. متأسفانه در نقل این داستان، افراط و تفریط‌هایی نیز صورت گرفته است.

چُنین می‌نماید که برخی از اهل تسنن در نقل این روایت تاریخی، متأثر از گزارش‌های تحریف‌شده تورات هستند. در توراتی که هم‌اینک در اختیار ماست، بخش‌هایی از سیره و زندگی حضرت ابراهیم (علیه السلام) به‌صورت تحریف‌شده آمده و بخش‌های مهم آن یا اساساً فروگذار شده و یا به‌گونه‌ای دیگر انعکاس یافته است. به‌عنوان‌مثال در خصوص این داستان، در تورات کنونی آمده که: ابراهیم (علیه السلام) [از ترس پادشاه جرار] در خصوص زن خود ساره گفت که او خواهر من است (۳).

علامه طباطبایی در تفسیر قویم و قیّم "المیزان" فراز یادشده و پاره‌ای دیگر از گزارشات تورات را آورده و سپس با نشان دادن تناقض‌های موجود در آن، درستی سخن قرآن را مبنی بر تحریف تورات نتیجه می‌گیرد. مرحوم علامه (ره) آنگاه، روایت معتبر و فقیه‌پسند این داستان را به نقل از کتاب شریف کافی چُنین نقل می‌کند:

«نمرود دستور داد تا ابراهیم (علیه السلام) را از بلاد خود بیرون کنند، و نگذارند از گوسفندان و چارپایان خود چیزی را همراه ببرد. ابراهیم (علیه السلام) گفت: «حال که نتیجه زحمات چندین ساله مرا از من می‌گیرید باید عمری را که من در سرپرستی و نگهداری این اموال در کشور شما صرف کرده‌ام به من بدهید.»

نمرودیان با ابراهیم (علیه السلام) بر سر این مسئله نزاع و مشاجره نموده عاقبت توافق کردند که طرفین به نزد قاضی رفته و فصل خصومت را به او واگذارند.

قاضی نمرود، پس از شنیدن ادعای طرفین حکم کرد که باید ابراهیم (علیه السلام) از گوسفندان خود چشم پوشیده و از کشور نمرود با دست تهی بیرون رود، و نمرود هم باید آن مقدار عمری را که ابراهیم (علیه السلام) در تحصیل این اموال صرف کرده به ابراهیم بازگرداند. حکم قاضی را به سمع نمرود رساندند، نمرود ناچار حرف خود را پس گرفت و گفت تا مزاحم ابراهیم (علیه السلام) نشوند، و بگذارند تا ابراهیم (علیه السلام) با همه اموال خود بیرون رود چون ماندنش باعث می‌شود که دین مردم و خدایان آن‌ها تباه گردند.

لاجرم ابراهیم (علیه السلام) و لوط را از بلاد خود به‌سوی شام بیرون کردند. لوط (علیه السلام) که هیچ‌وقت حاضر نمی‌شد از ابراهیم (علیه السلام) جدا شود در این سفر نیز به همراهی او بیرون آمد، ابراهیم (علیه السلام) برای ساره صندوقی ساخت و او را در آن قرار داد، و از شدت غیرتی که داشت درهای آن را از همه طرف بست، و با این وضع از وطن مألوفش ‍ چشم پوشید. هنگام خروج، ابراهیم (علیه السلام) به قوم خود گفت: «انی ذاهب الی ربی سیهدین؛ گفت من به‌سوی پروردگارم رهسپارم زودا که مرا راه نماید.» (صافات/ ۹۹) و مقصودش از اینکه گفت من به سوی پروردگارم می‌روم این بود که من به سوی بیت المقدس حرکت می‌کنم. خلاصه، ابراهیم (علیه السلام) از قلمرو سلطنت نمرود بیرون شد و به کشور مردی قبطی بنام عزاره وارد شد.

در این سرزمین به مأمور مالیاتی آن کشور برخورد نمود و مأمور از او مالیات مطالبه کرد، و پس از صورت گرفتن از گوسفندان و سایر اموالش دستور داد تا آن تابوت (صندوق) را که ساره در آن بود نیز باز نموده و اموال درون آن را هم صورت بگیرد. ابراهیم (علیه السلام) از گشودن درب صندوق کراهت داشت، لذا در جواب عشار گفت: «فرض کن که این صندوق مالامال از طلا و نقره است من حاضرم ده یک (مالیات) ظرفیت آن را طلا و یا نقره به تو بدهم و تو آن را باز نکنی.»

عشار زیر بار نرفت و گفت باید باز کنی. به‌ناچار ابراهیم (علیه السلام) با خشم و غضب در صندوق را باز کرد. وقتی چشم عشار به ساره که حسن و جمال بی‌نظیری داشت افتاد، پرسید این زن با تو چه نسبتی دارد؟ ابراهیم (علیه السلام) فرمود: دخترخاله من و همسر من است. پرسید پس چرا او را در صندوق کرده و در صندوق را به رویش بسته‌ای؟ ابراهیم (علیه السلام) فرمود غیرتم قبول نمی‌کند که چشم نامحرمان به او بیفتد.

عشار گفت دست از تو بر‌نمی‌دارم تا حال تو و او را به شاه گزارش ‍ دهم. همانجا ماموری را به نزد شاه فرستاد و از جریان باخبرش کرد. شاه پیک مخصوص خود را فرستاد و ساره را به دربار احضار نمود، خواستند تا صندوق او را به طرف دربار ببرند ابراهیم (علیه السلام) فرمود به هیچ وجه از این صندوق جدا نمی‌شوم مگر آنکه روح از تنم جدا گردد.

مأمورین جریان را به دربار گزارش دادند، شاه دستور داد تا ابراهیم (علیه السلام) را نیز با صندوق حرکت دهند، ابراهیم (علیه السلام) و صندوق و هر که با آن جناب بود به طرف دربار حرکت نموده و بر شاه وارد شدند. شاه گفت قفل این صندوق را باز کن. ابراهیم (علیه السلام) فرمود ناموس ‍ من در این صندوق است (و غیرت من قبول نمی‌کند همسرم را در مجلس ‍ نامحرمان ببینم) و اینک حاضرم تمامی اموالم را بدهم و این کار را نکنم.

شاه از این حرف، بر ابراهیم (علیه السلام) خشم گرفت و او را مجبور به گشودن صندوق نمود. وقتی چشم شاه به جمال بی‌مثال ساره افتاد عنان اختیار از دست داده بی‌محابا دست به طرف ساره دراز کرد. ابراهیم (علیه السلام) که نمی‌توانست این صحنه را ببیند روی گردانیده و عرض کرد: پروردگارا! دست این نامحرم را از ناموس من کوتاه کن. هنوز دست شاه به ساره نرسیده بود که دعای ابراهیم (علیه السلام) به اجابت رسید و شاه با همه حرصی که به نزدیک شدن به آن صندوق داشت دستش از حرکت بازایستاد و دیگر نتوانست نزدیک شود.

شاه به ابراهیم (علیه السلام) گفت که آیا خدای تو دست مرا خشکانید؟ ابراهیم (علیه السلام) گفت آری خداوند من غیور است، و حرام را دوست نمی‌دارد، او است که بین تو و بین عملی کردن آرزویت حائل شد. شاه گفت: پس از خدایت بخواه تا دست مرا به من برگرداند که اگر بار دیگر دستم را بازیابم دیگر به ناموس تو طمع نخواهم کرد.

 ابراهیم (علیه السلام) عرض کرد: پروردگارا! دست او را باز ده تا از ناموس من دست بردارد. فورا دستش بهبودی یافت، و لیکن بار دیگر نظری به ساره انداخت و باز بی‌اختیار شده دست به سویش دراز نمود. در این نوبت نیز ابراهیم (علیه السلام) روی خود را برگردانید و نفرین کرد. و در همان لحظه دست شاه بخشکید، و به‌کلی از حرکت باز ماند. شاه رو به ابراهیم کرد که ای ابراهیم! پروردگار تو خدایی است غیور، و تو مردی هستی غیرتمند، این بار هم از خدا بخواه دستم را شفا دهد، و من عهد می‌بندم که اگر دستم بهبودی حاصل کند دیگر این حرکت را تکرار نکنم.

ابراهیم (علیه السلام) گفت من از خدایم درخواست می‌کنم ولیکن به شرطی که اگر این بار تکرار کردی دیگر از من درخواست دعا نکنی. شاه قبول کرد. ابراهیم (علیه السلام) هم دعا نمود و دست او به حالت اول برگشت. پادشاه چون این غیرت و آن معجزات را از او بدید در نظرش بزرگ جلوه نمود و بی‌اختیار به احترام و اکرامش بپرداخت و گفت اینک به تو قول می‌دهم از اینکه متعرض ناموس تو و یا چیزهای دیگر که همراه داری نشوم، به‌سلامت به هر جا که خواهی برو، ولیکن من از تو حاجت و خواهشی دارم.

ابراهیم (علیه السلام) گفت: حاجتت چیست؟ گفت این است که مرا اجازه دهی کنیز مخصوص خودم را که زنی قبطی و عاقل و زیبا است به ساره ببخشم تا خادمه او باشد. ابراهیم (علیه السلام) اجازه داد، شاه دستور داد تا آن کنیز که همان هاجر مادر اسماعیل (علیه السلام) است حاضر شد و به خدمت ساره درآمد. ابراهیم (علیه السلام) وسایل حرکت را فراهم نمود و با همراهان و گوسفندان خود به راه افتاد.

پادشاه هم به‌پاس احترامش و از ترس و هیبتی که خدا از ابراهیم (علیه السلام) در دل‌ها افکنده بود مقداری موکب او را بدرقه نمود.»(۴)

پی‌نوشت‌ها
۱. سیره پیامبران در قرآن، ج ۶، ص ۳۶۵.
۲. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۳ ه.ق، ج ۳، ص ۴۴۴.
۳. کتاب مقدس، ص ۲۶، سِفر پیدایش، باب ۲۰، بند ۱ و ۲.
۴. ترجمه المیزان، ج ۸، ص ۳۲۳.


منبع: سایت عصر شیعه